سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قناعت دولتمندى را بس و خوى نیک نعمتى بود در دسترس . [ و حضرتش را از معنى « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیّاةً طَیِّبَةً » پرسیدند ، فرمود : ] آن قناعت است . [نهج البلاغه]

خاطرات اون روز با امام و شهدا ... (3)

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 92/11/30 7:22 عصر

بسم الله

 
سلام علیکم

3

خب سری قبل تا جایی رسیدیم که اومدن مبالغ و نامه های داخل ضریح رو جمع کنن و ما در حال نوشتن بودیم 

ــ میخوای شمارومو بندازم تو ضریح بعد اینکه پیگیری کردن خبر بدن مشکوکم

ــ توخیلی علاقمندی شمارتو به من بده :| 

ــ ببینم نمیخوای واس ِ آقاتون نماز بخونی ؟؟؟

تو همین گفتگو ها بودیم که یه دفعه چند تا گنجشک از بالای ضریح اومدن تو ...دوست داشتن

من رفتم جلو ...

ــ آخیــــــــــــــ الهیـــــــــ پاشو پاشو بیا اینجا جوجو ببین !پوزخند

 

تو همین حین یه صدای جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغـــــــــــــــ ... فضا رو پر کرد وااااای

همچین جیغ زدا !

فکر کردم شیری پلنگی چیزی داره میره سمتش وااااای

نگو جوجو بود ... جالب بود

ـــ اییــــــــــ اینا چجوری میان اینجا مگه فضا بسته نیست ؟؟؟یعنی چی؟

آدم امنیت نداره اییـــ

ـــ نمیدونستم آدم خوارن ...بلبلبلو

بلند شد ...

شروع کرد به راه رفتن و منم از ترس اینکه آبروریزی نکنه و دسته گل به آب نده دنبالش راه افتادم ... خسته کننده

ـــ چه بی کلاس !نکته بین

ـــ چی چه بی کلاس ؟؟؟ یعنی چی؟

ـــ هر یه سانت یه فرش پهنه ، خوشم نیومد ، البته سنگ مر مراشو دوست دارم ولی نه اونقدر ...

ـــ ببخشید نمی دونستم مورد پسندتون واقع نمیشه ! اگه میدونسمتما میگفتم به افتخار وجودتون پارکتش کنن ! مشکوکم

خندش گرفت ...

داشتیم همون دور و بر قدم میزدیم که خانوم نسبتا پیری اومدن پیشمون 

دخترم میشه دعای توسل بخونید ؟؟؟ منم باهاتون تکرار کنم ؟؟؟مؤدب

منم که از خدام بود این فرصت گیر بیاد تا ... 

ـــ دوستم میخونه !پوزخند

ــ من ؟! تو آقا رو دوس داری !!! برو تو بخون 

به هر زوری بود فرستادمش جلو ... 

گل تقدیم شما

گل تقدیم شما

گل تقدیم شما

ادامه ان شاءالله اگر عمری باقی بود در پست ِ بعدی ِ خاطرات اون روز با امام و شهدا ...

 

ــــــ

پ.ن 1 : نوشته ی گل نرگس (استفاده با ذکر منبعگل تقدیم شما )

پ.ن 2 : این عکس ( از گنجشک ) انتخاب شد تا بدونیم همکاری و اتحاد نتیجه میده حتی اگه خیلی کوچیک باشی ... 

پ.ن 3 : امروز مسابقه ترتیل داشتم ، دیشبم حالم بد بود و همش میترسم امروز نتونم ولی شکر خدا خیــــــــــــــــــــــــــــلی خوب بود آخه همون سوره ای رو خوندم که عاشقش بودم ... 

و تا جایی خوندم که حفظ بودم 

عالی بود 

 

خدا شکـــــــــــــــــــرتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...گل تقدیم شما




کلمات کلیدی : خاطرات اون روز با امام (ره) و شهدا

ابزار وبمستر